نوشته شده توسط : reza
شعر «زندگی» از سهراب سپهریزندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم/ زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت/ زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست.....
کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت :: موضوعات مرتبط: شـــــــــــــعر , , :: بازدید از این مطلب : 410
نوشته شده توسط : reza
جام می و خون دل هریک به کسی دادند
کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت
:: موضوعات مرتبط: عکس ، مطلب و ... , شـــــــــــــعر , , :: بازدید از این مطلب : 662 نوشته شده توسط : reza
من زنم
بی هیچ آلایشی .. بی هیچ آرایشی ! " او " خواست که من زن باشم که به دوش بکشم بار تو را٬ که مَردی و برویَت نیاورم که از تو قویترم آری من زنم " تو " خواستی که من زن باشم همچنان به تو اعتماد خواهم کرد عشق خواهم ورزید به مردانگی ات خواهم بالید با تمام وجود از تو دفاع خواهم کرد پشتیبانت خواهم بود و تو مرد بمان ! این راز که من از تو مرد ترم را به هیچ کس نخواهَم گفت. برداشت آزاد ....... :: موضوعات مرتبط: عکس ، مطلب و ... , شـــــــــــــعر , , :: بازدید از این مطلب : 467 نوشته شده توسط : reza
قدرت عشق ...
تمام سعیمو کردم تا به کسی دل نبندم
تا عاشق نشم ...
تا کسی نتونه دلمو تصاحب کنه
تا کسی نتونه خدای دلم بشه
تا کسی نباشه که شبا بخاطرش اشک بریزم
تا کسی نباشه که هرجا که میرم جلو چشمام باشه
تمام سعیمو کردم تا روز آشنایی نباشه و روز جدایی هرگز وجود
نداشته باشه
ولی تو آمدی
عاشقت شدم
دلم را بردی
خدای دلم شدی
و حالا شبا به خاطرت اشک می ریزم
هر جا می رم فقط تو رو می بینم
روز آشنایی بود ........... اما جدایی .......
و حالا شدی تنها بهونه شکستنم کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت:: موضوعات مرتبط: عکس ، مطلب و ... , شـــــــــــــعر , , :: بازدید از این مطلب : 313 نوشته شده توسط : reza
چشم یک روز گفت ....
چشم یک روز گفت : من درآن سوی این دره ها کوهی میبینم که از مه پوشیده شده است این زیبا نیست؟
گوش لحظه ای خوب گوش داد سپس گفت پس کوه کجاست ؟ من کوهی نمیشنوم...
آنگاه دست در آمد و گفت : من بیهوده میکوشم آن کوه را لمس کنم من کوهی نمی یابم...
آنگاه چشم بسوی دیگر چرخید و همه درباره ی وهم شگفت چشم گرم گفتگو بودند و گفتند :
این چشم یک جای کارش خراب است!
"جبران خلیل جبران" کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت:: موضوعات مرتبط: شـــــــــــــعر , , :: بازدید از این مطلب : 355 نوشته شده توسط : reza
لبانت :: موضوعات مرتبط: شـــــــــــــعر , , :: بازدید از این مطلب : 263 نوشته شده توسط : reza
چه بی هوده در
نبودنت قافیه می بافم... وقتی چشمانت را با ردیف "برنمی گردم" سروده اند... :: موضوعات مرتبط: شـــــــــــــعر , , :: بازدید از این مطلب : 291 نوشته شده توسط : reza
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چهها کرد از آن رنگ رخم خون در دل افتاد و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد غلام همت آن نازنینم که کار خیر بی روی و ریا کرد من از بیگانگان دیگر ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد گر از سلطان طمع کردم خطا بود ور از دلبر وفا جستم جفا کرد خوشش باد آن نسیم صبحگاهی که درد شب نشینان را دوا کرد نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبای غنچه وا کرد به هر سو بلبل عاشق در افغان تنعم از میان باد صبا کرد بشارت بر به کوی می فروشان که حافظ توبه از زهد ریا کرد :: موضوعات مرتبط: شـــــــــــــعر , , :: بازدید از این مطلب : 441 |
|
موضوعات آرشیو مطالب آخرین مطالب پیوند های روزانه مطالب تصادفی چت باکس
تبادل لینک هوشمند پشتیبانی LoxBlog.Com
|