نوشته شده توسط : reza

داستان زنبور و خر



یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود.

در یک چمنزاری خرها و زنبورها زندگی میکردند.روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار میآید و مشغول خوردن میشود.از قضا گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود، میکند و زنبور بیچاره که خود را بین دندانهای خر اسیر و مردنی میبیند، زبان خر را نیش میزند و تا خر دهان باز میکند او نیز از لای دندانهایش بیرون میپرد.خر که زبانش باد کرده و سرخ شده و درد میکرد، عرعر کنان و عربده کشان زنبور را دنبال میکند. زنبور به کندویشان پناه میبرد.

به صدای عربده خر، ملکه زنبورها از کندو بیرون می آید و حال و قضیه را میپرسد. خر میگوید: زنبور خاطی شما زبانم را نیش زده است باید او را بکشم. ملکه زنبورها به سربازهایش دستور میدهد که زنبور خاطی را گرفته و پیش او بیاورند. سربازها زنبور خاطی را پیش ملکه زنبورها میبرند و طفلکی زنبور شرح میدهد که برای نجات جانش از زیر دندانهای خر مجبور به نیش زدن زبانش شده است و کارش از روی دشمنی و عمد نبوده است.

ملکه زنبورها وقتی حقیقت را میفهمد، از خر عذر خواهی میکند و میگوید: شما بفرمایید من این زنبور را مجازات میکنم. خر قبول نمیکند و عربده و عرعرش گوش فلک را کر میکند که نه خیر این زنبور زبانم را نیش زده است و باید او را بکشم. ملکه زنبورها ناچار حکم اعدام زنبور را صادر میکند. زنبور با آه و زاری میگوید: قربان من برای دفاع از جان خودم زبان خر را نیش زدم. آیا حکم اعدام برایم عادلانه است؟

ملکه با تاسف فراوان میگوید: میدانم که مرگ حق تو نیست.

اما گناه تو این است كه با خر جماعت طرف شدی که زبان نمیفهمد و سزای کسی که با خر طرف شود همین است

کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت

:: موضوعات مرتبط: داســــــــــــــــــــــــــتان , ,
:: بازدید از این مطلب : 422
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : یک شنبه 21 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : reza

مجموعه شعر
رويای شب های خيس
اثری از: محسن ربانی


بيوگرافی
محسن ربانی متولد سال 1369 از شهرستان
تنکابن است وي از آغاز دوران کودکی به
نویسندگی علاقه خواستی داشت وي در دوران
تحصیلات دوره دبستان و راهنمایی توانست
خود را در جایگاه خاصی قرار دهد فعالیت
حرفه اي خود را از سال هاي آغاز دوره
دبیرستان شروع کرد و به دلیل درایت و لیاقت
خود از سوي نهاد ریاست جمهوري بطور رایگان وارد دانشکده فنی و حرفه اي سما شد و به تحصیل در
رشته فیلمسازي پرداخت دوران پایان تحصیلات در رشته فیلمسازي مقارن با دوران دیپلم وي در دبیرستان
در رشته علوم انسانی شد ایشان پس از اخذ دیپلم و فوق دیپلم فیلمسازي وارد دانشگاه فنی مهندسی شدند
و هم اکنون در رشته مهندسی کامپیوتر مشغول به تحصیل هستند
امتیازات نویسنده
عضو شوراي نخبگان استان مازندران و اتاق فکر فرمانداري
عضو شوراي انفورماتیک کشور
کسب دیپلم افتخار در 2 سال پیاپی در رشته فیلمسازي
کسب عنوان بهترین نویسنده در جشنواره ملی حجاب 1387
کسب دیپلم افتخار بعنوان جوان ترین شاعر برگزیده کشور در سال 1387
عنوان بهترین شاعر در جشنواره زنبق دانشجویی استان گیلان در سال 1388
کسب رتبه برتر فیلمنامه نویسی پلیس در سال 1390

کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت

:: موضوعات مرتبط: داســــــــــــــــــــــــــتان , شـــــــــــــعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 533
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : شنبه 13 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : reza

داستانی از ناپلئون

01.jpg

کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت

:: موضوعات مرتبط: داســــــــــــــــــــــــــتان , ,
:: بازدید از این مطلب : 391
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : سه شنبه 25 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : reza

بی انتهاღتا پایان بخوانღ


 دخترک شانزده ای ساله بود که برای اولین بار عاشق یک پسر شد.

پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود.

دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد.

او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ رابه شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت.

دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.

در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت.

یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خودنامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدتها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت.

به یاد نداشت چند بار دستهای دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود.

در این چهارسال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.

دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جداشده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند.

 

دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.

شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکیخود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت.

پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید

زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد.

روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟

پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.

چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.

مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را باز شناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟

پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟

مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتابخانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود:
معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد

کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت

:: موضوعات مرتبط: داســــــــــــــــــــــــــتان , ,
:: بازدید از این مطلب : 310
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : جمعه 14 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : reza

داستانک: نامه پیرزنی به خدا

 

یك روز كارمند پستی كه به نامه هایی كه آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می كرد متوجه نامه‌ای شد كه روی پاكت آن با خطی لرزان نوشته شده بود

" نامه ای به خدا "

با خودش فكر كرد بهتر است نامه را باز كرده و بخواند ، در نامه این طورنوشته شده بود :

خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم كه زندگی‌ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد. دیروز یك نفر كیف مرا كه 100 دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود كه تا پایان ماه باید خرج می كردم. یكشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر ازدوستانم را برای شام دعوت كرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم

هیچ كس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من كمك كن

كارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همكارانش نشان داد.  نتیجه این شد كه همه آنها جیب خود را جستجو كردند و هر كدام چند دلاری روی میز گذاشتند
در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند
همه كارمندان اداره پست از اینكه توانسته بودند كار خوبی انجام دهند خوشحال بودند
 


عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت. تا این كه نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید كه روی آن نوشته شده بود : نامه ای به خدا!

همه كارمندان جمع شدند تا نامه را باز كرده و بخوانند.
مضمون نامه چنین بود

خدای عزیزم: چگونه می توانم از كاری كه برایم انجام دادی تشكر كنم.  با لطفتو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا كرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم.  من به آنها گفتم كه چه هدیه خوبی برایم فرستادی

البته چهار دلار آن كم بود كه مطمئنم كارمندان بی شرف اداره پست آن را برداشته اند !!!!
کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت

:: موضوعات مرتبط: داســــــــــــــــــــــــــتان , ,
:: بازدید از این مطلب : 330
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : جمعه 14 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : reza

ماجرای قهر کردن گنجشک با خدا

روز ها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می‌گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می‌گفت: می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می‌دارد.

 

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیج نگفت. و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت: "لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟" و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

 

خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین کار پر گشودی. گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.

 

خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی. اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.

کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت

:: موضوعات مرتبط: داســــــــــــــــــــــــــتان , ,
:: بازدید از این مطلب : 323
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : پنج شنبه 13 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : reza

 


ماجرای زندگی واقعی یک ایرانی عجیب‌الخلقه !!

 

آقای سیاه خان که گاه سیاه خان بوشهری نامیده می‌شود، از انسان‌های عجیب در دنیا است که تا به حال در جهان همانند و مشابهی با شرایط جسمی او پیدا نشده است.
  

ماجرای زندگی واقعی یک ایرانی عجیب‌الخلقه !!  - www.taknaz.ir

کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت

:: موضوعات مرتبط: داســــــــــــــــــــــــــتان , ,
:: بازدید از این مطلب : 482
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : شنبه 8 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : reza

تاریخ شهرنشینی و شهرسازی

از صفویه تا اواخر حكومت قاجاریه

 

نظام  حكومتی و نقش گروه‌های عشیره‌ای

"صفویان نیز مثل سلجوقیان با حمایت عشیره‌ای بر روی كار آمدند ولی طولی نكشید كه غرور عشیره‌ای و جسارت قبایل تهدیدی برای وجود دولت بشمار رفت شاه طهماسب با این ترتیب دست به انحلال نیروهای عشیره‌ای، كه تا آن زمان ستون فقرات و ركن اساسی سیستم و نظام حكومت صفویه بود، زد"    (جامعه اسلامی در ایران)

" تحت رهبری قاجاریه كه خود اساساً از رهبران عشایر بودند كوششهایی توسط دولت برای كنترل عشایر یا انتساب رهبران آنها به مشاغل دولتی اعمال گردید. ایلخانان و ایل بیگی‌ها به رهبری قبایل وسیعتر منصوب شدند. آنان مالیات حكومت را جمع می‌كردند و واحدهای نظامی را تشكیل می‌دادند و اساساً مسئول همه مسائل عشیره‌ای بودند. این كارگذاران غالباً و نه همیشه سركرده عشایر بودند و تمایلی وجود داشت كه مقام آنان موروثی شود. وقتی دولتی قوی و نیرومند بود این امكان وجود داشت كه قدرت رهبران عشایر تقلیل داده شود و تنها گاهگاه لقب ایلخانی را برای آنان محفوظ بدارند. " (جامعه اسلامی در ایران)

کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت

:: موضوعات مرتبط: داســــــــــــــــــــــــــتان , ,
:: بازدید از این مطلب : 494
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : جمعه 7 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : reza

سیگار کشیدن مادر، احتمال ارتکاب جرم فرزند را افزایش می دهد


نتیجه یک پژوهش در امریکا نشان می دهد که احتمال گرایش فرزندان زنانی که در دوران حاملگی زیاد سیگار می کشند به جرم و جنایت در سنین بزرگسالی بیشتر است

کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت

:: موضوعات مرتبط: داســــــــــــــــــــــــــتان , ,
:: بازدید از این مطلب : 488
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : یک شنبه 25 دی 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : reza

عكسهایی جالب وقتی كه 2 تا گربه با هم ازدواج میكنند

برای دیدن ادامه عكسها و دانلود روی این عكس كلیك كنید

عكسهایی جالب وقتی كه 2 تا گربه با هم ازدواج میكنند

عكسهایی جالب و دیدنی از زندگی دو گربه كه به اصطلاح با هم ازدواج كردند

کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب درآمد با جستجو در گوگل کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت

:: موضوعات مرتبط: گالری عکس , داســــــــــــــــــــــــــتان , ,
:: بازدید از این مطلب : 470
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : پنج شنبه 22 دی 1390 | نظرات ()